یک نمایش اجتماعی تقریبا تلخ، خواستیم نمایش شبیه زندگی باشد

به گزارش وبلاگ پنجره، بابک قادری، کارگردان خانه روشنی، می گوید این نمایش در باره مسئله مهمی است که خانواده های بسیاری با آن درگیرند.

یک نمایش اجتماعی تقریبا تلخ، خواستیم نمایش شبیه زندگی باشد

وبلاگ پنجره، شقایق عرفی نژاد: خانه روشنی داستان خانواده ای است که تقسیم ارث پدری آنها را دچار مشکل نموده است. بابک قادری که بیشتر از کارگردانی در تئاتر بازی نموده است، این نمایش را با متنی از نوشین تبریزی و به تهیه کنندگی منوچهر هادی در عمارت ارغوان روی صحنه برده است. او داستانش را در فضایی کاملا واقعگرایانه تعریف نموده و معتقد است به این شکل ارتباط بیشتری با تماشاگر برقرار می نماید.

اول در باره متن صحبت کنیم. چطور نوشته شد؟

مسئله اختلاف سر ارث در هر خانواده ایرانی تجربه می شود. خود من هم تجربه اش نموده ام. این ماجرا بر من گذشته و همواره دغدغه این را داشتم که این حرف را روی صحنه با تماشاگر در میان بگذارم.

پس تجربه شخصی خودتان هم محسوب می شود.

اصولا هر خانواده ایرانی این را تجربه می نماید. من هم این را تجربه کردم و دیدم مسئله بغرنجی است که می شود مطرحش کرد. با نوشین تبریزی صحبت کردیم و به یک متن مشترک رسیدیم و کار کردیم.

چقدر تمرین کردید؟

بیشتر از دو ماه و پنج یا شش روز در هفته تمرین می کردیم تا بتوانیم به انسجام و هماهنگی برسیم. چون شیوه اجرایی مسئله ای داریم و تمام بایگران از دقیقه 5 روی صحنه اند و تا آخر و دقیقه هفتاد خارج نمی شوند. به همین علت باید زیاد تمرین می کردیم.

زمانی کارهای هایپررئال با دکورهای رئالیستی، زیاد در تئاتر اجرا می شد. به خصوص بعد از عصر آدینه محمد مساوات. شما چرا سراغ این شکل از اجرا رفتید؟

سیر رئالیسم در تئاتر به دهه هشتاد برمی شود نه به کار محمد مساوات. زمانی که کیومرث مرادی، محمد یعقوبی و حسین کیانی و حمیدرضا آذرنگ کار می کردند. اگر دقیق تر شویم حمید سمندریان که استاد من بود، متن های کلاسیک و گاهی مدرن خارجی را کار می کردند. این کارگردان ها آغاز به کارهای رئال و روایت قصه ها کردند. در دهه نود این افراد کمتر کار کردند، ولی بقیه از این دست کارها اجرا نموده اند. در خصوص من علت این که این شکل را انتخاب کردم، فقط به سلیقه شخصی ام برمی شود. من به عنوان بازیگر متن های زیادی در سالن های مختلف کار نموده ام، ولی همواره دلم می خواست تماشاگر عادی با کار ارتباط برقرار کند. خیلی وقت ها تماشاگر می گفت خیلی کارتان خوب بود، ولی من چیزی نفهمیدم. من این را دوست نداشتم.

نگاه من به زندگی و آدم هاست. همواره دوست داشتم طوری حرف بزنم که برای همه قابل درک باشد. حالا این اتفاق چطور می افتد؟ این که شما بتوانید طوری قصه بگویید که با مخاطب ارتباط برقرار کنید. برای این کار باید خیلی بی پیرایه باشید و همه چیز از دکور تا بازیگر باید برای هر مخاطبی با هر سطح سوادی قابل درک باشد. به همین علت این متن را کار کردیم. چون جدا از این که تجربه شخصی ام هم بوده، مسئله خیلی از افراد است.

منظورم از رئالیسمی که گفتم، آن رئالیسمی است که به ناتورالیسم تنه می زند. بازی هایی با حرکت های عادی روزمره، دکوری که تمام اجزایش بر اساس آنچه در واقعیت وجود دارد، ساخته شده و به صورت کلی انگار دیگر مرزی بین صحنه و تماشاگر وجود ندارد.

بله. درست است. من این کار را کردم. هم در باره بازیگران و هم در باره صحنه. سعی کردم مختصات بازیگران به مختصات نقش نزدیک باشد. یعنی هم از نظر تجربه های شخصی هم ظاهر و سن وسال و هم ایست و فیزیکشان به خصوصیات نقش نزدیک است. چون هرچه بیشتر به این رئالیسم نزدیک شویم و بتوانیم روایتی مستندگونه در میزانسن و کارگردانی داشته باشیم، ارتباط بیشتری با مخاطب برقرار می کنیم. سعی کردم ردپای کارگردانی در میزانسن و اجرا وجود نداشته باشد تا بیشتر واقعی جلوه کند. خواستیم به عین زندگی نزدیک شویم.

گفتید دوست دارید تماشاگر کاملا متوجه داستان و حرف نمایش شود و بعد که از سالن بیرون آمد، نگوید نفهمیدم نمایش در باره چه بود. این کار مرز باریکی با سطحی شدن کار دارد. چطور سعی کردید این مرز باریک را رد نکنید؟

مسئله ای که ما به آن پرداخته ایم در هر خانواده ای مسئله بسیار مهمی است. بعد هم انقدر داستان تکان دهنده و هولناک است که نمی توانید آن را در سطح بیان کنید. مسئله ارث پدری است و این که خانواده با آن چه به جا مانده چه کار می نماید. کار ما یک نمایش اجتماعی و تقریبا تلخ است. وقتی به سمت رئالیسم حرکت کردیم، همه چیز برایمان شبیه زندگی بود. این شکل نبود که حالا برای جذب مخاطب و خنداندن او کاری کنیم. کار انقدر چفت و بست دارد که این چیزها لابه لای آن جا نمی شود.

هدف من این نبوده کسی را مسرور کنم یا ناراحت کنم. می خواستم یک مسئله مهم را با مخاطب به اشتراک بگذارم. برخی شب ها تماشاگر کاملا غیرمترقبه خندیده و شب هایی بوده که تماشاگر تکان نخورده است. چون فضا به شدت برایش سنگین بوده است. موضع گیری و واکنش تماشاگر البته در حوزه اختیار ما نیست. ما فقط حرفمان را بدون شعار و سفارش با یک قصه بیان کنیم. حالا دیگر این که تماشاگر کجای داستان می ایستد، انتخاب خود اوست.

تهیه کننده کار منوچهر هادی است و فکر می کنم برای اولین بار هم این کار را نموده است. چطور شد این همکاری شکل گرفت؟

آقای هادی کار قبلی من به نام تولدت مبارک را دید و با آن ارتباط برقرار کرد. در باره این قصه با او صحبت کردم و گفت خیلی دوست دارد که پشت گروه بایستد و واقعا هم این کار را کرد و تا جایی که در توانش بود از دریافت مجوز و انتخاب بازیگر گرفته تا گرفتن سالن به ما یاری کرد. در تمرین ها و اجراها هم حضور داشت و پشتیبان ما بود.

منبع: همشهری آنلاین

به "یک نمایش اجتماعی تقریبا تلخ، خواستیم نمایش شبیه زندگی باشد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "یک نمایش اجتماعی تقریبا تلخ، خواستیم نمایش شبیه زندگی باشد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید